سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوان ایرانی
 
قالب وبلاگ

 به نام خدایی که بی نهایت به او مدیونم


اینکه یه مدته بازدید وبلاگ رفته بالا تعجب آوره خصوصا که الان دیر به دیر روز نویس دارم و بقیه مطالب هم رمز گذاری شده!! خب حالا میرم برای روز نوشت...

بهتره از شنبه ای که گذشت شروع کنم،خب به لطف کرونا بیشتر امتحانات مجازی برگذار میشه،امتحان تئوری عفونی مونده بود که شنبه برگذار شد.صبح شنبه یکی از پسر های گروهمون اومد بهم گفت نگران امتحان نباش ما و گروه دیگه تو کافه جمع میشیم برای امتحان اگر الان بهت میگم برای این بود که بشینی خوب درس بخونی! بخاطر لطفی که ایشون کردن من و دوستم بدون لپ تاپ موندیم مجبور شدیم با گوشی امتحان بدیم. نزدیک 20 تا دختر و پسر جمع شده بودیم. اونطوری که بچه ها لب تاپ رو جلوشون گذاشته بودن و لحظه به لحظه ساعت شروع امتحان رو چک میکردن بیشتر شبیه گروه های هک و خلافکاری شده بودیم البته اگر میگید کار ما هم خلاف بوده باید بگم امتحان مشورتی بود:)) درست مثل قضیه شیرینی به جای رشوه دیگه!

همگروهیمون یه پسره رو آوره بود که مخ کلاس بود اون چند ماه قبل امتحان داده بود ولی خب بیشترش یادش بود، من و اون سر خیلی از سوالا باهم بحث کردیم،خدایی خوشم اومد از اینکه میتونستم اونو به چالش بکشم و به این نتیجه برسه جواب من درسته:) فقط اونجا که بخاطر کنسر کولون زد سرچ کرد تا منو ضایع کنه و بگه جوابم غلطه :)) که موفق هم شد:)) نمیدونم چند سال پیش کی درباره این پسر و بیماریش که باعث عقب افتادنش از درس شده بود گفت!! مثل همیشه درباره آدما اطلاعات دارم و معلوم نیست دقیقا چطور این اطلاعات رو به دست آوردم:||


این روزا خیلی به این تاکید دارم که برای خودم زندگی کنم،خب دنیای ما شده ظاهر یعنی از هر دوره ای بیشتر ظاهر مورد توجه شده! مردم بیشتر از اینکه به دنبال باطن و سیرت بی نقص باشن صورت و ظاهرشون رو بی نقص می کنن! البته خیلی از نقص ها نقص هم نیست! این دوره رو هم باید پشت سر بذارم دلم نمیخواد عوض بشم و شبیه کسی بشم که دوست ندارم، تفاوت آدما باهم زیباست نه شبیه هم بودنشون اونطوری انگار از یه نسخه هعی کپی زدی:))) این روزا همه مثل هم می پوشن ،مثل هم آرایش میکنن،مثل هم دنبال ورزش و هنر میرن! من این یکی شدن رو دوست ندارم! آدم باید خودش باشه و دیگران باید این من واقعیمون رو دوست داشته باشن نه منی که پشت نقاب قائمش می کنیم! خودتون باشید حتی اگر دوستتون نداشتن...


باید تا عید بتونم داخلی و اعصاب و عفونی رو جمع کنم،حتما باید اینکارو بکنم البته اطفال رو هم دیگه الان میرم باید جمع بندی کنم!


بذارید براتون از یه کیس اطفال بگم، چند روز پیش یه دختر بچه بستری شد که بخاطر نارسایی یکی از غددش و نبود هورمون هایی ، اندام جنسی مبهم داشت،وقتی پوشک رو باز میکردی نمیتونستی بفهمی دختره یا پسر! از طریق ژنتیکش فهمیده بودن دختره، خدا به این بچه صبر بده متاسفانه جامعه ما اونقدر بزرگ نیست که بتونه این مسائل رو درک کنه! این بچه چند سال دیگه با جراحی مشکلش حل میشه خوشبختانه ،البته امیدوارم پدر و مادر به موقع اقدام کنن و از نظر مالی تواناییش رو داشته باشن...


دیروز وقتی ماشینم وسط خیابون خاموش شد همه شروع کردن به بوق زدن،بی توجه به علت توقف من! از ماشین پیاده شدم و گفتم معذرت میخوام ولی ماشین روشن نمیشه اما هیچکس صدام رو نشنید بخاطر همهمه ای که شده بود، یه پسره با قیاه حق به جانب و معترض از پشت فرمون شروع کرد به اعتراض ،صدام رو بلند تر کردم و گفتم: ماشین روشن نمیشه خب چیکار کنم؛یکهو قیافه اش کاملا تغییر کرد و گفت ببخشید،خودش و دوستش از ماشین پیاده شدن و از یه راننده دیگه هم خواست پیاده بشه و ماشینم رو هل دادن آوردن کنار خیابون؛قبل اینکه قیافه حق به جانب بگیریم بهتره ببینیم علت اتفاقا چیه:)


این هفته یکی از بهترین خبرهایی که شنیدم خبر بچه دار شدن دوستم بود واقعا خوشحال شدم:)


خب فکر کنم کافی باشه

ارادتمند شما و خودم و خدام


18:02

15-08-99

 


[ پنج شنبه 99/8/15 ] [ 6:8 عصر ] [ جم می نویسد:) ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 115176